Wp/lki/لطیف آزادبخت
Appearance
روایت مردی که فروخته شد میگفت: شنگ به سِیدی…(۱) میخواست از باران دلالت سنگ بگوید. و میگفت: ساه به اِیدی!(۲) زیرا حرفی داشت که با زبان آدمیزاد گفتنی نبود. فروافتاد انگشت میانهاش از دست آفتاب که میخواست بلندش کند....