Wp/lki/رضا حسنوند

From Wikimedia Incubator
< Wp‎ | lki
Wp > lki > رضا حسنوند

زندگينامه رضاحسنوند زندگینامه « شوريده لرستاني»[edit | edit source]

نميدانم چند سال از آغاز آفرينش گذشته بود كه ميلاد من آغاز شد؟راستي نميدانم آغاز آفرينش بهار بوده يا تابستان؟ولي محتمل اولين جنبش زندگي برگريزان بوده است.

مي پرسيد چطور؟بله،جواب ميدهم.اگر خزان نبود چرا آن همه مصيبت بر سر تك مرد آفرينش ـ اعني آدم ـ آمد؟پس چرا؟چرا،چرا؟……….

     خوب ،داشتم مي گفتم پرت وپلا مي گفتم ببخشيد!سبد سبد معذرت.اينجانب درشهريور 1346 هـ. ش. دوروز مانده به برگ ريزان طبيعت ،آفرينش را مفتخر وجود ذي جود خود كردم!تا از آن به بعد ديوانه اي بر جمع ديوانگان شهر افزوده شود وباتحمل اندوهي ديگر جگرخلقت تشفي يابد.از آنجا كه بين من وميلادم از قبل قول وقراري براي زندگي وجود نداشت نبود، «ما نبوديم وتقاضامان نبود»روزهاي نخست نامي نداشتم و بااسامي عاطفي وني ني پسندي صدايم ميزدند.
      بعداً دريك سقيفه مشورتي نامي برايم انتخاب كردند كه « رضا» يت من  نيز درآن تعبيه شد!!خانواده جوان نام فرزند سوم خود را رضا نهادند. به به و چهچه!! سالها از پي هم شپري مي شد هوهو زنان و زوزه كشان،فضاي روستاي وهواي ده «پاي برج» باجويباران رؤيائي ودرختان درهم ودل انگيز، ارثيه بيت سازي را درمن نضج مي بخشيد. حالا ديگر بيست وچهار فصل راپشت سر هم طي كرده بودم،و مفت خور بي مصرفي بيش نبودم، ديگر شش ساله بودم و مي بايست حدّ اقل درهفته روزي شش ساعت از خانه دورم كنند ـ و چه سخت گذشت آن روزها ـ خزان سال 1352هـ .ش. پدرم دستان تنهائي ام را گرفت وكودك روستا زده خود رادرازدحامي بنام «دبستان نوبنياد عبدالمجيد بنان» رهاكرد ومن؛« درآشوب خلق از پدرگم شدم…» خداي من!اين همه دست!اين همه پا! اين همه چشم وگوش وسر وووووو.برايم بسياربديع وشگفت انگيزناك! بود.
       براي اولين بار پدرم مرا درامواج آدميزاده ها تنهاي تنها رها كرد.خداي من !مگر ميشود؟من درميان اين همه آدم دوگوش چه كار كنم؟روستايم كجاست؟راه روستا كجاست؟

«من گم شده ام مرا نجوييد باگم شدگان سخن نگوييد»

     اولين روز مدرسه ،بي كتاب و بي مدادو بي لباس و بي……معلمهاـ خاك برآنان خوش باد ـ چيزهائي مي گفتند و مي نوشتند كه براي من به حكايت جابلقا و جابلسا مي ماند؟!با بهت و ناباوري تمام همه كس وهمه چيز راـ بچه هاي مردم،نگاه بكر وناآشناي معلم،ميز ونيمكت،لامپ،تخته سياه،و…ـ نگاه مي كردم و تنها چيزي كه برايم محلي از اعراب نداشت درس بود.اما هيچ يكاز اين ها بوي روستا وعطر تازه نانهاي ساجي مادرم را باخود نداشتند.زير پايم به جاي چمن سنگ بود وحياط مدرسه هم سنگدل.
       آن همه تفكر باصداي زنگي به هم خورد و مدرسه كن فيكون شد وفرياد بود كه به آسمان نهم ميرسيد.همه شاد وشنگول ،اما من مبهوت وحيرت زده،ومعمولاً شادي از آن بچه شهريهاي بي غم وغصه بود ،نه بچه دهاتي ها،زيرا بچه دهاتي ها مانند رودخانه هايشان سربه زير وزلال وجاري اند،اما بچه شهري ها آسفالتي اند؟!
       سالها بي آنكه من بخواهم ،يك و دو وسه چهار و پنج؛ ازكنار كودك روستائي گذشتند.وچه بد شد حال وهواي معنوي دبستان به سرعت گذشت،


چو در اول كلاسم پا نهادم

الفباي دبــستان را نوشتم

معلم گفت:بِنْويس آب اما

گرسـنه بودم ونان رانوشتم

روزگار فريبمان داد وبه امور زندگي ودرس ومشق و….سرگرممان كرد وندانستم كه اين بيست فصل ديگر زندگي چگونه سپري شد؟

      وقتي به خود آمدم كه با يكسال ارفاق به كلاس اول راهنمائي يا همان كلاس هفت خودمان ارتقاء يافتم! بيچاره كلاس ششم حرف والي دوران تحصيل،كه بي هيچ جرمي از گردونه حذف شده است؟!
      دوران راهنمائي باسرعت نور گذشت ودرسال 1361 وارد دبيرستان دكتر شريعتي الشتر شدم. درهمين روزگار  بود كه باكلمه ها احساس خويشي پيدا كردم و شعور شعر در باطن كوير من ريشه زد.كاش نمي زد؟!
       درسال 1364 وارد تربيت معلم قزوين شدم و درهمين روزگار به عنوان نفردوم درمسابقات شعر اشتباهاً انتخاب شدم.؟!درسال 1367 دردانشگاه آزاد بروجرد پذيرفته شدم ولي به علت پايين بودن سطح علمي  آن روزگار دانشگاه آزاد،درآزمون سراسري شركت كردم و برای باردوم دردانشكده ادبيات دانشگاه تهران براي سه سال مشغول درس خواندن شدم وبعد معلم ادبيات والفباي بچه ها و نقد ادبي و رفت وآمد شعرا و انجمن هاي ادبي و دغدغه شعر و قافيه درد ادبيات و …. بعد ازمدتی دوباره عشق به درس خواندن مرا به مقطع کارشناسی ارشد ادبیات در دانشگاه  قم کشاند و بعد هم اخذ مدرک کارشناسی حقوق و بعد هم نمیدانم چه خواهد شئ؟؟؟ از غزل بيشتر خوشم مي آيد وميانه بدي با مثنوي و دوبيتي و رباعي ندارم درتمامي قالب ها شعر مي گويم و از همه شعراي گذشته خوشم مي آيد.در زمینه ی شعر لکی ابداعاتی را عرضه داشته ام رباعی و دوبیتی و اوزان نو در شعر و لکی و وووو

آثار:

ابداع طرح نوين « دستاهنگهاي عروضي » كه در نوع خود بي نظير است .

ابداع الفباي زبان لكي و رفع مشكلات نوشتاري اين ربان.

چاپ كتاب آرزوي وحشي ـ‌گزيده اي از اشعار وحشي بافقي ـ

تصحيح و تحشيه و و چاپ ديوان شعر ميرزا شفيع مصدق .

چاپ لغتنامه مختصر زبان لکی

چاپ مجموعه مقالات تبارهای گمشده ج اول

چاپ اشعار لکی در مجموعه ای به نام گلاره

چاپ اشعارفارسی در گزیده ای به نام نیلوفران خواب

اشعار و مقالات ادبي در نشريات كثير الانتشار و دنیای مجازی


بِنچةک[edit | edit source]

http://www.shaeranelakzaban.blogfa.com