علامه اقبال لاهوری
|
|
ودی بوهگ: |
سیالکوٹ پنجاب
|
ئومر: |
1938-1877
|
پیشه گ: |
وکیل، شائیر
|
محمد اقبال بئ 9 نومبر سال 1877 ئا بئ پنجاب ئی ولایتی سیالکوٹ ئی شاری تا ودی بوته، اقبال اردو و پارسی زبانی باز یک مزنین شائيری است .
- بال جبریل
- بانگ درا
- پیام مشرق
- ضرب کلیم
- اسرارخودی
- جاوید نامه
- رموز بی خودی
آنچه از خاک تو رُست ای مرد حرّ | | آن فروش و آن بپوش و آن بخور |
آن جهانبینان که خود را دیدهاند | | خود گلیم خویش را بافیدهاند |
ای امین دولت تهذیب و دین | | آن ید بیضا برآر از آستین |
خیز و از کار اُمم بگشا گره | | نقشه اَفرنگ را از سر بنه |
نقشی از جمعیت خاور فکن | | واستان خود را ز دست اهرمن |
ای اسیر رنگ، پاک از رنگ شو | | مؤمن خود، کافر افرنگ شو |
رشتهٔ سود و زیان در دست توست | | آبروی خاوران در دست توست |
اهل حق را زندگی از قوّت است | | قوّت هر ملّت از جمعیت است |
دانی از افرنگ و از کار فرنگ | | تا کجا در بند زُنّار فرنگ؟ |
زخم از او، نشتر از او، سوزن از او | | ما و جوی خون و امید رفو؟ |
گر تو میدانی حسابش را درست | | از حریرش نرمتر، کرباس توست |
بوریای خود به قالینش مده | | بیدق خود را به فرزینش مده |
هوشمندی از خُم او مِی نخورد | | هر که خورد، اندر همین میخانه مُرد |
************************** | | *************************** |
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما | | ای جوانان عجم جان من و جان شما |
غوطهها زد در خمیر زندگی اندیشهام | | تا به دست آوردهام افکار پنهان شما |
مهر و مه دیدم نگاهم برتر از پروین گذشت | | ریختم طرح حرم در کافرستان شما |
فکر رنگینم کند نذر تهی دستان شرق | | پاره لعلی که دارم از بدخشان شما |
میرسد مردی که زنجیر غلامان بشکند | | دیدهام از روزن دیوار زندان شما |
حلقه گرد من زنید ای پیکران آب و گل | | آتشی در سینه دارم از نیاکان شما |
******************************* | | **************************** |
ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم | | هیچ نه معلوم گشت آه که من کیستم |
موج زخود رفتهای تیز خرامید و گفت | | هستم اگر می روم گر نروم نیستم |